مهمونی
سارینا جونم سلام . مثل همیشه مامان الان تو محل کارم هستم و خاطراتتو مینویسم . دیشب خیلی بهمون خوش گذشت چون خونه خاله باباجون دعوت بودیم (خاله گلستان) وتو شده بودی گرمابخش مجلس با حرکتای شیرین و جالبت تو جه همه رو به خودت جلب میکردی امیر کوچولو که کلاس اوله ، اولش طرفت نمیومد چون کوچیکتر که بودی اجازه نمیدادم که بیاد طرفت اما حالا که بزرکتر شدی با هاشون بازی میکنی و مامانی کلی از بازی کردنت با بچه ها لذت میبرم آره امیر ایندفه حسابی خوشحال شد که میتونست باهات بازی کنه ولی ناقلا حسابی لپ امیر رو میکشیدی . بالاخره حضور تو گلم باعث شد که به همه مهمونا خوش بگذره مخصوصا به مامان...
نویسنده :
صمیمه
11:00
دختر گلم سرما خورده
سارینا جونم الان چند روز ه که سرما خوردی مامان بردمت پیش دکتر کریمی . نمیدونی چقدر ناراحتم چون نمیخوام هیچ وقت مریض ببینمت البته خودم هم دیشب خیلی حالم بد شد الان هم تو محل کارم هستم و مادرجون داره ازت مراقبت میکنه . امیدوارم هر چه زودتر حالت خوب بشه تا مامان و بابا خوشحال باشیم .
نویسنده :
صمیمه
11:01
ادامه شعر
سبز و سفید و قرمز سه رنگ پرچم ماست پرچم ایران ما قشنگترین پرچماست سلام دهیم به پرچم ما بچه های ایران دوست داریم پرچم خویش هم از دل و هم از جان
نویسنده :
صمیمه
11:25
شعرهایی که از 3 ماهگی برات میخوندم
مامانی این شعرها رو از دفتر پیش دبستانی دخترخالت فاطمه گرفتم و همه رو حفظ کردم وروزی چند بار برات میخونم . بهارم، بهارم شادی با خود میارم شکوفه های سفید گلهای تازه دارم سه ماه دارم همیشه فروردین اولیشه اردیبهشت و خرداد دو ماه بعدش میشه وقتی باهات حرف میزنه یه دوست خوب و مهربون میون حرفاش نپری &nb...
نویسنده :
صمیمه
11:23
کلماتی رو که میتونی بیان کنی
سارینای عزیزم الان 16 ماهه هستی و میتونی این کلمات رو بیان کنی مامان - بابا- عم- دایی- خاله - سجاد- سحر- علی- شکوه - نون - ماست - ترشی - بادکنک - درس - و خیلی چیزای دیگه اما اینایی رو که گفتم با تسلط و زیاد بیان میکنی . قربونت برم عسلم .
نویسنده :
صمیمه
11:43
دلتنگی
سارینا جونم الان مامان تو محل کارم هستم و خیلی دلم گرفته دوست داشتم کنارم بودی و حسابی میبوسیدمت . فردا جمعه است و از صبح تا غروب با هم هستیم .قربونت برم خیلی دوست دارم.
نویسنده :
صمیمه
10:56
پایان 15 ماهگی
سارینای عزیزم دیروز 1389/11/4 پایان 15 ماهگیت بود بردمت بهداشت وزنت 10 کیلو و قدت 78 سانتیمتر بود . میگفتند که خوبه ولی من بازم تلاشمو بیشتر میکنم تا وزنت ایده آل تر بشه . سارینا جونم دوست دارم زودتر بزرگ شی و با من و بابات خوب حرف بزنی . خیلی دوست داریم عسلم .
نویسنده :
صمیمه
9:36
برای تو
دختر عزیزم زندگی من و بابات از این به بعد فقط به عشق تو ادامه داره .....واسه صحبت کردنت لحظه شماری میکنیم و برای خندیدنت هر کاری انجام میدیم خیلی دوست داریم عسل من زودتر بزرگ شو
نویسنده :
صمیمه
12:03
اولین یادداشت
سلام به همه عزیزان. من مامان سارینا جون هستم . دختر خوشگل من 15 ماهشه . از یک سالگی کتاب خوندن رو براش شروع کردم والان از تو اسباب بازیهاش بیشتر از همه کتاب رو بر میداره و شروع میکنه به ورق زدن و با صدای بلند برای خودش یه چیزایی میگه که زیاد متوجه نمیشیم اما اسم حیونا رو مثل حاپو و اسب رو وقتی میبینه دقیقا میگه . حرف زدنش خیلی خوبه بیشتر کلمها رو بلده . مثل نون - ماست - عمه - و ....
نویسنده :
صمیمه
12:24