بدون عنوان
بدون عنوان
بدون عنوان
مهمونی
سارینا جونم سلام . مثل همیشه مامان الان تو محل کارم هستم و خاطراتتو مینویسم . دیشب خیلی بهمون خوش گذشت چون خونه خاله باباجون دعوت بودیم (خاله گلستان) وتو شده بودی گرمابخش مجلس با حرکتای شیرین و جالبت تو جه همه رو به خودت جلب میکردی امیر کوچولو که کلاس اوله ، اولش طرفت نمیومد چون کوچیکتر که بودی اجازه نمیدادم که بیاد طرفت اما حالا که بزرکتر شدی با هاشون بازی میکنی و مامانی کلی از بازی کردنت با بچه ها لذت میبرم آره امیر ایندفه حسابی خوشحال شد که میتونست باهات بازی کنه ولی ناقلا حسابی لپ امیر رو میکشیدی . بالاخره حضور تو گلم باعث شد که به همه مهمونا خوش بگذره مخصوصا به مامان...
نویسنده :
صمیمه
11:00
دختر گلم سرما خورده
سارینا جونم الان چند روز ه که سرما خوردی مامان بردمت پیش دکتر کریمی . نمیدونی چقدر ناراحتم چون نمیخوام هیچ وقت مریض ببینمت البته خودم هم دیشب خیلی حالم بد شد الان هم تو محل کارم هستم و مادرجون داره ازت مراقبت میکنه . امیدوارم هر چه زودتر حالت خوب بشه تا مامان و بابا خوشحال باشیم .
نویسنده :
صمیمه
11:01
ادامه شعر
سبز و سفید و قرمز سه رنگ پرچم ماست پرچم ایران ما قشنگترین پرچماست سلام دهیم به پرچم ما بچه های ایران دوست داریم پرچم خویش هم از دل و هم از جان
نویسنده :
صمیمه
11:25