ساریناسارینا، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره

خوشگلترین دختر دنیای من

شعرهایی که از 3 ماهگی برات میخوندم

 مامانی این شعرها رو از دفتر پیش دبستانی دخترخالت فاطمه گرفتم و همه رو حفظ کردم وروزی چند بار برات میخونم . بهارم، بهارم شادی با خود میارم            شکوفه های سفید                 گلهای تازه دارم سه ماه دارم همیشه           فروردین اولیشه                 اردیبهشت و خرداد  دو ماه بعدش میشه   وقتی باهات حرف میزنه                یه دوست خوب و مهربون  میون حرفاش نپری                     &nb...
17 بهمن 1389

کلماتی رو که میتونی بیان کنی

 سارینای عزیزم الان 16 ماهه هستی و میتونی این کلمات رو بیان کنی مامان - بابا- عم- دایی- خاله - سجاد- سحر- علی- شکوه - نون - ماست - ترشی - بادکنک - درس - و خیلی چیزای دیگه اما اینایی رو که گفتم با تسلط  و زیاد بیان میکنی . قربونت برم عسلم . 
16 بهمن 1389

دلتنگی

 سارینا جونم الان مامان تو محل کارم هستم و خیلی دلم  گرفته  دوست داشتم کنارم بودی و حسابی میبوسیدمت . فردا جمعه است و از صبح تا غروب با هم هستیم .قربونت برم  خیلی دوست دارم.
7 بهمن 1389

پایان 15 ماهگی

 سارینای عزیزم دیروز 1389/11/4 پایان 15 ماهگیت بود بردمت بهداشت وزنت 10 کیلو و قدت 78 سانتیمتر بود . میگفتند که خوبه ولی من بازم تلاشمو بیشتر میکنم تا وزنت ایده آل تر بشه  . سارینا جونم دوست دارم زودتر بزرگ شی و با من و بابات خوب حرف بزنی . خیلی دوست داریم عسلم  .
5 بهمن 1389

برای تو

 دختر عزیزم زندگی من و بابات از این به بعد فقط به عشق تو ادامه داره .....واسه صحبت کردنت لحظه شماری میکنیم و برای خندیدنت هر کاری انجام میدیم  خیلی دوست داریم  عسل من زودتر بزرگ شو 
2 بهمن 1389

اولین یادداشت

 سلام به همه عزیزان. من مامان سارینا جون هستم . دختر خوشگل من 15 ماهشه . از یک سالگی  کتاب خوندن رو براش شروع کردم والان از تو اسباب بازیهاش بیشتر از همه کتاب رو بر میداره و شروع میکنه به ورق زدن و با صدای بلند برای خودش یه چیزایی میگه که زیاد متوجه نمیشیم اما اسم حیونا رو مثل حاپو و اسب رو وقتی میبینه دقیقا میگه . حرف زدنش خیلی خوبه بیشتر کلمها رو بلده . مثل نون - ماست - عمه - و .... 
23 دی 1389